جریان لیبرالیسم فرهنگی و نقش آخوندزاده و قراجه داغی در ترویج آن
به گزارش اهرامروز، علیرضا کریم پور/ هواداران و پیروان چنین عقایدی را معمولا آزادیخواه (لیبرال)[۱] مینامند.[۲] لیبرالها بر این اعتقادند که انسان، آزاد به دنیا آمده و صاحب اختیار و اراده است و مجاز میباشد خود را به هر اندازه که ممکن است به نحو آزاد پرورش دهد. لذا میتوان لیبرالیسم را مکتب یا فلسفه آزادیطلبی نامید.[۳]
آزادی به معنای مفهومی والا در اندیشه اسلامی و حتی اندیشه های سوسیالیستی مطرح بوده است. اما تعریف آزادی به معنای لیبرالی وجه اباحی گری می یابد و بسیار نازل و سخیف می شود به طوری که آزادی حیوانی و جنسی ملاک می شود. تفاوتی که در آزادی لیبرالی با آزادی به معنای والای آن داریم تفاوت از زمین تا آسمان است. مسلم است که نگاه و تفکر لیبرالیستی با نگاه و تفکر اسلامی متنافر بوده و هیچ جا به هم نمی رسند چرا که لیبرالیسم به لحاظ ماهوی با فطرت پاک انسانی و خداباوری انسان در ابعاد اجتماعی و فردی در تناقض است.
لیبرالیسم در بعد معرفتشناختی با اتکا بر مجموعهای از روشهای تجربی و عقلی در نهایت به پوزیتیویسم منطقی و تجربهگرایی افراطی که بر عدم قطعیت در علوم تأکید دارد، میرسد.[۴] بر این اساس، اصل معرفت و حقیقت، موضوعی نسبی، متغیر و غیر قابل اعتماد و داوری بوده و شناخت، امری کاملاً شخصی میباشد. واقعیت، صرفاً همان مادی است و ارزش ها و مابعدالطبیعه، همه به نوعی غیرواقعی هستند[۵].
نسبیگرایی معرفتی در لیبرالیسم هماهنگ با دو ویژگی دیگر این مکتب یعنی پلورالیسم و تساهل است و در سایه این اصل هیچکس نمیتواند حقانیت را در انحصار خود بداند و بر آن پافشاری کند و به تعداد عقاید، اقوال و اندیشهها، حقیقت وجود دارد.[۶]
منظور از لیبرالیسم فرهنگی در این متن آن درکی از فرهنگ است که بر اساس مبانی لیبرال دموکراسی صورت میگیرد و با این مبانی به عرصه فرهنگی جامعه نگاه میکند. در این تفکر هر فرد خودمختار فارغ از اندیشه و عمل جمعی به تنهایی در پی لذت و منفعت خویش است و تعیین کننده نهایی نیز حاصلجمع این افراد و به تعبیری نظر اکثریت آنهاست که به نوعی خود را در عمل اجتماعی بروز میدهد.
در چند سال اخیر شاهد جهش شدید نگاه و رویکرد لیبرالیستی در کشور ، بخصوص درعرصه فرهنگ هستیم که شاید بهترین واژه برای آن همین مفهوم ولنگاری فرهنگی است که توسط مقام معظم رهبری بدان تصریح شده است : در مسئلهی فرهنگ، بنده احساس یک ولنگاری میکنم؛ در دستگاههای فرهنگی -اعم از دستگاههای دولتی و غیر دولتی- یک نوع ولنگاری و بیاهتمامی در امر فرهنگ وجود دارد.
ولنگاری فرهنگی یعنی یک اوضاع آشفته و درهم که نوعی فکر و مدیریت مشخص انقلابی برای کنترل امور و برای اینکه بتواند برآیند حرکت را به سمت خواست های انقلاب اسلامی ببرد وجود ندارد.
بحث خودی و غیرخودی و مسئله ارزشی و غیر ارزشی از مقولههای مطرح در فرهنگ هستند. قرآن میفرماید: «وَ الشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» [۷] طبق فرهنگ قرآن شعرا و هنرمندان دو دستهاند، یک دسته اهل اغوا هستند و یک دسته هستند که استثنا میشوند و دنبال ترویج حق و عدل و دفاع از مظلوماند. آیا شعر دعبل و شاعران انقلابی با شعر شاعران درباری نوکران حکومت، مساوی است؟ یکی کردن اینها درست در مقابل خط امام و خط انقلاب و خط انبیا قرار دارد.
اگر گفتیم در عرصه هنر ، ارزشی و غیر ارزشی نداریم، این همان نگاه تساهل و تسامح است که از تفکر لیبرالیستی ناشی می شود. اگر گفتیم خودی و غیر خودی نداریم، این با محتوای قرآن نمیسازد. همین نگاه منجر به دو نوع برداشت از حکومت دینی میشود. در حالی که قرآن بحث خودی و غیر خودی را مطرح میکند و پیامبر (ص) در باره سلمان میفرماید: «سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَیْتِ»، سلمان از ایران نزد پیامبر (ص) رفته و خودی شده است، ولی ابولهب که جزو منسوبین پیامبر (ص) است میشود: تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ.[۸]
امیرمؤمنان علی(ع) در پاسخ نامهی معاویه که میکوشید با عباراتی چون «ما و شما از یک قبیله ایم» خود را خودی معرفی کند، به این ملاک اشاره کرد و فرمود: “چنان که گفتی ما و شما، پیش از اسلام دوست بوده و با هم بودیم، اما آنچه دیروز از هم جدامان کرد این بود که ما ایمان آوردیم و شما به کفر گراییدید؛ و عامل جدایی امروزمان این است که ما پایداری ورزیدهایم و شما به انحراف کشیده شدهاید.” [۹]
حضرت در این پاسخ قاطع، میزان را استقامت و وفاداری بر اصول و پایبندی به لوازم آن بیان داشت. صفبندی ارزشی اسلام چنان اهمیت دارد که مرز خویشاوندی را نیز برنمیتابد. حتی اگر پدر و مادر یا برادر از صف خودی خارج شوند، باید با آن ها قطع رابطه کرد و مانند بیگانه و دشمن به آنان نگریست.
ذکر این نکته لازم است که ایرانی به خاطر ایرانی بودن دارای ارزش نیست بلکه این اندیشه و اعمال ارزشی است که به او ارزش می بخشد. اهری بودن ، قره داغی بودن ، قراجه داغی بودن ، تبریزی بودن و تهرانی بودن هم به خودی خود نه ارزشمند و نه ضد ارزش بلکه تفکر و اعمال و انتخاب های اسلامی و غیر اسلامی آنهاست که آنها را ارزشمند و یا ضد ارزش می سازد و این همان تفاوت آشکار دیده گاه اسلام ناب محمدی (ص) و لیبرالیسم درباره مردم و حاکمیت آنهاست.
مسلم است که نمی توان با این سطور ، ماهیت لیبرالیسم را تبیین کرد ولی می توان آثار نگاه لیبرالیستی را در افعال و رویکردهای صاحبان اندیشه و قلم و کسانی که تحلیل های ناصحیح و ناسیونالیستی از تاریخ دارند ، مشاهده نمود.
لذا نتیجه نگاه و رویکرد لیبرالیستی در فعالیت های فرهنگی منجر به برجسته سازی عناصر غرب زده و خودفروخته ای همچون میرزا فتحعلی آخوندزاده و امثال میرزا جعفر قراجه داغی ها خواهد شد و آنچه اینان با عنوان «نوسازی ، نوگرایی ، نوزایی و اصلاح» در رشحات خود دنبال کردهاند علاوه بر دین ستیزی و تضاد بنیادین با اسلام ، چیزی جز تلاش برای غربیشدن از فرق سر تا نوک انگشتان پا نبوده است.
به گواهی تاریخ این نویسندگان در آثار خود، به طرق و شیوههای مختلف، ضمن ترویج سنتستیزی و دینگریزی و اهانت به روحانیت و به تمسخر گرفتن برخی شعائر و مقدسات دینی (تحت عنوان مبارزه با خرافات)، به تبلیغ و ترویج مشهورات مدرنیستی پرداختند. این نویسندگان به بهانهی مبارزه با استبداد و مظاهر انحطاط رژیم قاجاری، نوعی شیفتگی، مجذوبیت و مرعوبیت نسبت به مدرنیته را نشر میدادند. بعضی از آنها داعیهی تعهد به دیانت و آموزههای اسلامی و اخلاقی داشتند، اما در واقع نوعی تفسیر مدرنیستی التقاطی از دین ارائه میکردند. در این میان میرزاجعفر قراجه داغی بعنوان مترجم آثار میرزا فتحعلی آخوندزاده در ترویج غرب زدگی شبه مدرن در ایران نقش مهمی ایفا کرده است ومی توان گفت وی با ترجمه و انتشارآثار آخوندزاده به زبان فارسی در زمینهسازی برای سیطرهی غربزدگی شبهمدرن کوشیده است.
در شماره بیست و نهم ماهنامه داخلی مشکات هدایت ، طی یادداشتی توسط دکتر مرتضی حسنپور به بررسی ابعاد شخصیتی و نوع نگاه و تفکر میرزامحمد جعفر قراجه داغی با استناد به تاریخ پرداخته شده بود که مع الاسف موجب واکنش های سخیف و غیر علمی از طرف برجسته سازان این شخصیت روشنفکر غرب زده شد . کلید واژه هایی همچون # تقلبی_ها# ضداهری_ها# قدرت_طلب_ها # فرصت_طلب_ها# خائنین_به_رای_مردم # و … کمترین برچسب هایی بود که در یادداشت های خود با غیظ و نفرت و اخم و تَخم در عالم مجازی نثار منتقدان به جریان روشنفکری بیمار کردند و البته از صاحبان اندیشه و قلم که بالعرض متصف به آثار مترجم شریف میرزامحمدجعفر قراجه داغی هستند ، ذکر این کلید واژه ها بعید نبود.
اما بگذریم پاسخ هایی که به این یادداشت داده شده بود باز حاکی از سیطره روح لیبرالیسم بر نوع نگاه و تفکرات این افراد بود. در پاسخ دوستان به یادداشت میرزا جعفر قراجه داغی ، به نقل از کتاب روزهای به یاد ماندنی ارسباران اثر جناب آقای حسین دوستی آورده بودند که میرزا جعفر خواهان ترقی و پیشرفت ملت ایران و ایجاد رنسانس و نوزایی در شیوه های تربیتی بود ، او مدافع دانش ، فرهنگ و آزادی بود و بنا بر مقدمه ای که میرزا جعفر قراجه داغی در طلیعه آثارش بیان نموده ، هدفش تهذیب اخلاق و روشنگری بوده است! اما از مقدمه رهروان این جریان روشنفکری و خود میرزاجعفر دم خروس کاملا هویداست.
نکته اول میرزاجعفر کسی که قبله آمالش عهد تاریخی رنسانس بود ، خواهان ترقی و پیشرفت ملت ایران و ایجاد رنسانس و نوزایی در شیوه های تربیتی بود ، پرواضح است که تهذیب اخلاق و روشنگری او سر از لامکان در خواهد آورد.
نکته دوم اینکه میرزا جعفر مدافع دانش ، فرهنگ و آزادی بود ! کدام دانش ؟ کدام فرهنگ ؟ و کدام آزادی ؟آن دانش ، فرهنگ و آزادی که ذیل رنسانس و نوزایی در شیوه های تربیت معنا پیدا کرد، ملت ایران را دویست سال از چاله به چاه انداخت. این کدام آزادی است؟ همان آزادی است که در کنار استقلال و جمهوری اسلامی معنا پیدا می کند و یا آن آزادی است که معنایی معادل Liberty دارد؟
نکته سوم به قول شهید آوینی ؛ تفکر ، هر چند منحط ، ریشه در جان آدمیان می دواند و برکندن این ریشه ها از خاک جان آدمیانی که در آن فضای مسموم بالیده اند از برچیدن نظام شاهی دشوارتر است.
کسانی که می خواهند چهره های روشنفکر شیفتهی غرب و خودفروخته ی تاریخ را روتوش زده و بزک کنند و امثال آخوندزاده و میرزاجعفر قراجه داغی را با شخصیت های ارزنده ای همچون ، ستارخان ، شیخ فضل الله نوری ، کلنل میرزا محمد تقی خان پسیان ، شیخ محمد خیابانی ، میرزا کوچک خان جنگلی و سایر شهداء و صلحا که عمر خویش را در راه اعتلای اسلام ناب محمدی (ص) وقف کرده اند ، قیاس کرده و هم ردیف کنند ، در واقع با همین پندارها و انگارها می خواهند افکار عمومی جامعه را دچار اشتباه و انحراف نمایند .
کسانی که مدافع دانش ، فرهنگ و آزادی در ذیل رشحات میرزامحمد جعفر قراجه داغی هستند نه دلشان برای «اهر و قره داغ» سوخته است و نه اعتقادی به اصول و مبانی ارزش های اسلامی دارند بلکه همه این تلاش ها ، جهت گیری ها و هدف گذاری های فرهنگی اینها برای بسط تفکر لیبرالیستی در ذیل ولنگاری های فرهنگی است .بزرگترین شاهکار فرهنگی و هنری این اصحاب اندیشه و قلم در ترویج رقص و آواز و آلات موسیقی و کنسرت های نامتعارف نهفته است و اندیشه آزاد از هوی و هوس را بر نمی تابند . و به قول دکتر شهریار زرشناس لفظ ولنگاری فرهنگی در مورد اینها خیلی تلطیف شده است. اگر بخواهیم عنوان دقیق تری برای اینها به کار ببریم باید بگوییم با یک نوع ستون پنجم فرهنگی در کشور مواجه ایم.
می دانیم که لسان گویای صاحبان اندیشه و قلم خواهند گفت: « بوی انکیزسیون[۱۱]می آید »، چنان که در یادداشت های قبلی نیز همین اتهام عنوان شده است، چرا که اینها در همه ادراکات خویش رجوع به غرب دارند و هر چه را که بگویی به یکی از احکام ارزشی فرهنگ رسانه ای و تحلیل های کلیشه ای غرب از تاریخ می چسبانند.
اما دوگانه ی ما متحجر و متمدن نیست ، دوگانه ی ما غرب و شرق نیست ، دوگانه ی ما قراجه داغی و آخوندزاده نیست ، دوگانه ی ما قره داغ و ارسباران نیست ، بلکه دوگانه ی ما حق و باطل است . چرا که عمده ریزش های جامعه اسلامی و انقلابی هم ریشه در بدفهمی ها و عمیق ندیدن این موضوع دارد.یعنی یک خط فاصلی وجود دارد بین جبهه حق و جبهه باطل . نباید این خط فاصل گم بشود . چه بسا هستند کسانی که به طور حساب شده، به دنبال کمرنگ کردن مرز بین حق و باطل هستند . بین حق و باطل بودن هم ، اعتدال نیست بلکه التقاط است . صرف وسط بودن چیزی فضیلت نیست باید خوب و بد را بشناسیم.
به راستی ما با این تقی زاده های [۱۰] جدید چه کنیم؟ کسی به ما بگوید که چگونه حرف هایمان را به این جماعت حالی کنیم؟چه کنیم اگر کسی می خواهد حقیقت را نشنود ؟ فرض کنید لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم ءاذان لهم لا یسمعون بها [۱۲]. آن ها گوش هایی دارند که دیگر نمی شنوند ، چشم هایی دارند که نمی بینند ، قلب هایی دارند که با آن تفقه نمی کنند . بعضی وقت ها انسان ها به درجه ای از ناشایستگی می رسند که ختم الله علی قلوبهم می شوند.
بالاخره وظیفه ما همان است که خداوند در مورد خودش می گوید : انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا [۱۳] ولی وظیفه ما این است که مسیر را نشان دهیم . درست است که هدایت خاص خداست ولی ما در مسیر این موضوع قرار داریم . ابزار این مسئله هستیم. لذا وقتی انسان از طریق سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی رحمه الله علیه، منور به نگاه اسلام ناب محمدی (ص) شد ، میتواند وجهِ حقّانی عالَم را از وجهِ باطل آن – که وَهم ایجاد میکند – تشخیص دهد و گرفتار آن نوع زندگی که امروز فرهنگ غربی برای بشر ایجاد کرده، نشود و بنا به فرموده رهبر عزیزمان حضرت امام خامنه ای : باید با شناخت خط فاصل، حق و باطل را از یکدیگر تمییز دهیم وگرنه در جهتگیریهایمان نیز دچار اشتباه خواهیم شد. همیشه در طول تاریخ نبرد بین حق و باطل در اشکال گوناگون صورت گرفته و مهم این است که ما جایگاه خود را بدانیم که در جبههی حقیم یا باطل.
نتیجه بحث این است که جریان روشنفکری به همان شکل که امثال میرزا محمد جعفر قراجه داغی با ترجمه آثار آخوندزاده دامن میزند، بسطِ فرهنگ بیگانه است و ادامهی ۲۰۰ سال وابستگی و سرگردانی ملت ما. تاریخ ما تاریخ دیگری است و برای بالیدن این ملت، باید به تاریخی نظر داشت که علماء و فلاسفه و متفکران اصیل ما در آن نقش داشتهاند. این چه افتخاری است که به کسانی رجوع کنیم که سراسر شیفتهی بیگانگان و غافل از فرهنگ اصیل اسلامیایرانی بودهاند. کسانیکه روشنفکران شیفتهی غرب را تبلیغ میکنند از این مسئله غافلاند که هر ملتی با فرهنگ خود و در تاریخ خود میتواند ببالد. ۲۰۰ سال روشنفکری، حاصلش ۲۰۰ سال وابستگی شد و ما هنوز در ظلمات آن وابستگی دنبالهرو غرب هستیم، در حالیکه انقلاب اسلامی گشایشی است برای بهخودآمدن و آزادشدن از بیسر و سامانی و وابستگی.
۲- آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، ۱۳۷۳، چاپ نهم، ص۲۸۰٫
۳- پازارگاد، بهاءالدین، مکتبهای سیاسی، اقبال، ص۱۷۲٫
۴- امیری، جهاندار، لیبرالیسم ایرانی، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۸، ص ۵۲-۶۰٫
۵-برگرفته از: رحیم پور، حسن، بررسی مبانی نظری لیبرالیسم، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، ۱۳۷۵، ص ۱۳٫
۶-امیری، جهاندار، لیبرالیسم ایرانی، پیشین ص ۶۰-۶۱٫
۷-سوره شعرا / آیه ۲۲۴
۸-سوره مسد / آیه ۱
۹-برگرفته از کتاب “خودی و غیرخودی” در مجموعه از چشمانداز امام علی(ع)؛ کانون اندیشه جوان
۱۰-تقی زاده ؛ برای شناخت این روشنفکر غرب زده رجوع شود به قضایای مشروطیت و علت شهادت شیخ فضل الله نوری
۱۱-inquisition تفتیش عقاید.
۱۲-سوره اعراف/ آیه ۱۷۹
۱۳- سوره انسان آیه ۳٫